محل تبلیغات شما



فریاد نارسای من از دشت خون گذشت

شیرین ترین ترانه من از جنون گذشت 

در صبر و انتظار نشستم ولی چه سود؟

عمری به تلخ کامی دنیای دون گذشت

با گریه ملتمس شدم و ناله های من

هرگز اثر نکرد و غم از حد برون گذشت

تا لحظه های شادی من کی فرا رسد

بنشسته در کمین و فغان از فزون گذشت

اینک منم که خسته در این خاک خفته ام

شادم که زندگانی خوار و زبون گذشت

 

کازرون

1377/6/


 

دور از تصور است؛ تلخی خود به خود شیرین شود

باید سیاهی بشکند تا حال خوش تضمین شود

حرفی بزن، بشکن سکوت سرد مظلومانه را!

چیزی بگو! نگذار، دشمن شادتر از این شود

از بستر آرامشت برخیز و طوفان کن به پا

شاعر نباید این چنین افتاده در بالین شود 

برخیز، آواز "رهایی از قفس" را سردهیم 

برخیز تا جان غزل ها باز عطر آگین شود

مضمون ناب عشق دنیای پر از ظلم و ستم!

برخیز! نگذار از دل من هیچکس نفرین شود.

                                                              ( شبنم اصلاح پذیر)

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رقص خورشید